باران، دم به دم مرا تو آزردی
باران سرنوشتم را به یاد آور
باران سرگذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم
جون غریقی غرق در رازم
گم شدم در غربت دریا
بی نشان و بی هم آوازم
بازهم آمدی تو بر سر راهم
آی عـــــــشق میکنی دوباره گمراهم...
دیریست قلب من از عاشقی سیر است
خسته از صدای زنجیر است
سلام

چی شده؟
ناراحتی؟
قلب من هم دیریست که از عاشقی سیر است ولی گرفتار!
چیکارش میشه کرد!
راستی من اولم!
سلام
نه چیزی نشده و ناراحت نیستم
اتفاقا خیلی هم خوشحال و ریلکس هستم
ممنونم که به فکرم هستی
خب دختر خوب نمیشه که هم سیر باشی هم گرفتار... عاشقی خوبه و زیبا اما به شرطی که عاشقی باشه نه یه توهم تو خالی و مسخره و زود گذر
چون میگذرد غمی نیست... اجازه بده تا بگذرد و غم نخور
راستییییییییی تو اولی... دمت گرم ... به عنوان جایزه آرزو میکنم که سرعت کامپیوترت بره بالا... ببخشید دیگه امکاناتم کمه و نمیتونم جایزه بهتری بدم
افتادن شکستن نیست ، برنخاستن شکستن است!
..........................................................
جمله قشنگیه اما قبلا خونده بودمش
ورژن جدید بفرست بیاد
وای بارون !!!!
واااااای بارون
ولی چرا نه آسمون میباره نه من؟؟؟؟
ممنون که اومدی بانووووو
سلام...عاشق این ترانه ام...البته واسه شکست خورده هاست...
مانا باشی دوست من
سلام ... من قبلا شنیده بودمش. چند روز پیش توی اتوبوس یکی از بچه ها گوش میداد و برای منم فرستادش. خیلی خوشم اومده ازش و به همین دلیل نوشتمش اینجا...
من که الان خوشحال و پیروزم و برای تو هم آرزوی پیروزی میکنم دوست عزیز
پایدار باشی دوست من
باران، سرود دیگری سرکن
شعر تو با این واژگان شسته
غمگین است
زندگی جاریست در نفس های ما و زیباست با راه رفتن مورچه ها...
شادی از آن ماست و فردا می آید...
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری
دکتر شریعتی
اینو چی؟!
این یکی رو هم چندی پیش خونده بودم
جمله قشنگیه
ورژن جدید بده بیاد
من اگر دلم به وسعت تمام بی کران گرفته است
رئ به سوی روزنی نهفته در گرفتگی نموده ام
روزنی پر از امید وارزو
روزنی به روز نو
روزنم اگرچه کوچک است با تمام کوچکی
خنجری به قلب تیرگی نشانده است
سرنوشت؛ این امید کوچک مرا زمن نگیر...
اینو دیگه قول میدم نشنیده بودی؟!
چطوره؟
خیلی قشنگ بود
نه دیگه این یکی رو خداییش نخونده بودم تا حالا
از کجا آوردی اینو؟
باغبون عاشق
تو هم رفتی برا خودت غولک پیدا کردی
چه زود دلتو زده
باید مثل من غولک دار بشی
از من یاد بگیر بی کله..
برو عامو عاشق کیلویی چند؟
تو که واقعا الگو و اسوه هستی همه جوره
اینو خودم گفتم!
دیشب!
راستی رو به سوی روزنی نهفته در گرفتگی نهاده ام!
عجله داشتم بد تایپ شده!
خوب بود؟!
سلام
قشنگ بود خیلی
جدی میگم که قشنگ بود... چون امید تو شعرت بود...
همش همین بود یا فقط همین یه تیکش رو نوشتی؟
اگه ادامه داره برام بنویسش
سلاااااااااااام
مرسی
نه این یکی تموم شد!
سلام
ذوق مرگ نشی حالا...
اگه بازم از این شعر ها گفتی برام بنویس
اگه دوست داشتی
سلام
نه ذوق مرگ نشدم!
باشه!
سلام
ممنون میشم
گفته بودم باران
گفته بودم قصه ابر و هوا
گفته بودم شاید ُبرم از راهی رو به سوی فردا
قصه ام بارانیست
غصه ام پنهانیست
شادی کوچک من کنج قفس زندانیست
هستیم گم شده در حسرت اوجی پر شور ؛که نمیدانم چیست؟!
گویی باید بروم
به فراسوی خیال
به جهانی دیگر.
به جهانی که پر از امید است
اری
باید بروم... .
این چطور بود!؟
سلام
کف بر شدیم ما...
اگه خودت گفتی نشون میده که این کاره ای و ایول داری...
خداییش خیلی قشنگ بود...مال خودته دیگه؟
سلام
بله با اجازه تونُ مال خودمه!
ممنون نظر لطفته!
سلام
واقعا قشنگ بود و تو همون مایه ای بود که منم تفکراتم هست
زندگی جاریست و یه روشنایی امیدی هم هست ولی یه کم غمگین بود...چرا؟
بقیه شعر هات رو هم هر وقت دلت خواست برام بنویس لطفا
سلام
بازم ممنون
خب چون خودم یه کم غمگین بودم ناخوداگاه توی شعرم اثر گذاشت!
باشه حتما.
سلام
نمیدونم باور کنی یا نه اما واقعا به نظرم قشنگ نوشته بودی
به نظرم غم پایه شعر و راز نیاز با خدا و حال و حول معنویه و تا یه دل شکسته نباشه نمیتونم برم تو اون فازی که دلم میخواد
غم اگه از نوع سازنده باشه عاشقشم
سلام از تعریفات ممنونم
اره منم غم و دوست دارم
البته نه تا اون حد که بزنه داغونت کنه!
میخام یکی دیگه از عقایدمو برات بگم!
ولی قبلش :
ببینم حسین تو به خودکشی فک میکنی؟!!!!!!!!!!!!
سلام
خوشحال میشم عقایدت رو بخونم...
درباره خودکشی فکر کردم اما الان نه...اصلا به خود کشی فکر نمیکنم و قبلا هم هیچ اقدامی انجام ندادم...زندگی رو دوست دارم...قشنگه...مامان از اون اول یادم داد که خودکشی ترسیدن و فرار کردنه و کاملا برام توضیح داده
تو نظرت درباره خود کشی چیه؟ فکری اقدامی چیزی انجام ندادی؟
یه شعر دیگه گفتم!
میخونیش؟
من در اندیشه یک پروازم
و در اندیشه اغازی نو
وعبور از پس دیروزی سرد
و رسیدن به همانجا که پر از امید است
به همانجا که حقیقت جاریست
به جهانی که دران ازادیست
و گذشتن اسان.
شاید اندیشه من یک رویاست؛
به برش میتازم
و تصاحب کنمش
با تمام هستی...!
من به رویای خودم رنگ حقیقت زده ام
چه کسی میگوید که ((حقیقت تلخ است))؟
زندگی شیرین است و حقیقت زیباست.
من در اندیشه یک پروازم و به امید وصال،
بال و پر ساخته ام از بدنم!
نگذارید که این عقل سلیم
با قوانین اصیل
پای پرچین بلند پرواز
بال و پرهای مرا چنگ زند!
من در اندیشه یک پروازم...!
چطور بود؟
خوب فرت و فرت شعر مینویسی ها
اینها رو قبلا گفته بودی درسته؟
با مفهموم شعر هات کاملا موافقم...تفکرات خودم هم هستند
فکر کنم اینها رو قبل از کنکور نوشته باشی...منم چند بار نوشتم. خیلی با خودم حال کردم و فکر کردم فقط خودم بلدم از این چیزا بنویسم اما میبینم که بقیه ما رو میزارند تو جیبشون.
این یکی هم قشنگ بود و دلنشین
آرزو میکنم که تفکراتت رشد مثبت داشته باشه و بازم بنویسی
منتظر بقیش هم هستم
سلام
نمیدونم چرا فک کردم به خودکشی فک میکنی!!!!!!!!!
به نظر من احمقانه ترین کاری که یه ادم میتونه بکنه خودکشیه!
تو بازی زندگی خودکشی مثه یه جور انصراف دادن ناجوانمردانه از بازیه!
یه کم اوردن محض!
معتقدم که هرچقدرم بدبخت باشی و زندگی برات سخت باشه بازم باید تا اخر بازی کنی! حتی اگه پشت سرهم بدشانسی بیاری!
من تا حالا هرگز به فکر خودکشی نیفتادم و نخاهم افتاد!
تا اخرش هستم!
سلام
خب اشتباه فکر کردی... بعضی وقت ها غمگین میشم اما الاغ که نمیشم
موافقم با نظرت
من حتی تو شطرنج هم اگه ببینم خیلی وضع خرابه و هیچ امیدی نیست بازی رو به هم نمیریزم...یه بار بازی رو دادم دست یه نفر دیگه چون واقعا خسته شده بودم...اون هم بازی رو برد و داستانی داشت واسه خودش...
تا آخر باش
بازم ممنون
این شعرا رو دقیقا قبل از این که برات بنویسم میگم!
و من هم اکنون در اندیشه یک پروازم...!
دوست دارم اگه اشکالی نقصی چیزی توش میبینی بهم بگی!
نکنه هی من تشویقت میکنم هی تو روحیه میگیری میری شعر میگی
من تو خوابگاه اصلا حس شعر گفتن ندارم...البته چند بار ریخته بودم به هم یه چیزایی نوشتم
این شعر ها رو پشت کامپیتر مینویسی یا قبلش مینویسی و میاری تایپ میکنی؟
احتمالا یه عالمه شعر هم قبلا گفتی که رو نمیکنی...درسته؟
چشم. اگه چیزی به نظرم رسید میگم...باید دوباره و با دقت تر بخونمشون
بازم شعر هات رو بنویس
ببخش
خب اشتباه پیش میاد!
باید رفع بشه که شد!
شعرا رو اصولا وقتی حسش باشه میگم!
البته تشویق بقیه هم بی تاثیر نیست!
اره قبلا زیاد شعر گفتم ولی با یه مضمون دیگه! خودم اونا رو اصلا دوست دارم ماله قبله!
ولی اینایی رو که برات نوشتم جدیده!
اغلب اخر شب حس پیدا میکنم و دری وری مینویسم!