یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

اینجا همدانه عزیز .... اینجا ایرانه عزیزم

سلامی به خوشگلی یه بوته علف... که داشت میسوخت!!!   

دیروز عصر با اتوبوس های دانشکده مون داشتیم میرفتیم شیراز که دیدم دامنه کوه های بالای باجگاه (روستای کنار دانشکده) آتیش گرفته و داره میسوزه. نامرد آتیشی بود ها... شعله هاش از تو جاده معلوم بود. دامنه ی کوه سیاه شده بود و سوخته بود و بقیش هم داشت میسوخت. خیلی دلم سوخت و فوری گفتم زنگ بزنم و یه اقدامی در جهت حفظ محیط زیست و مراتع و... انجام بدم. لازم به ذکره که فرزاد خان هی گفت نمیخواد زنگ بزنی... بی خیال... خود باجگاهیا میبینند و یه کاری میکنند و... 

خلاصه داشتم منصرف میشدم اما یه دفعه وجدانم فوران کرد و شماره ۱۲۵ رو گرفتم. ته اتوبوس نشسته بودیم و صدای موتورش تو گوشمون بود.   

  

اونور تلفن: آتش نشانی ... بفرمایید 

اینور تلفن: سلام آقا... میخواستم اطلاع بدم که این دامنه کوه های بالای باجگاه آتیش گرفته.  

اونور تلفن: این مربوط به ما نیست. باید با محیط زیست تماس بگیرید. با شماره ۰۹۶۹۶ تماس بگیرید.  

اینور تلفن: بله... چشم... ممنونم آقا...  

۰۹۶۹۶ رو گرفتم و ادامه ماجرا... 

اونور تلفن: بله؟ بفرمایید؟ 

اینور تلفن: سلام آقا... اداره محیط زیست؟ 

اونور تلفن: اینجا مرتع و جنگل داریه... 

اینور تلفن: بله... میخواستم اطلاع بدم که مرتع دامنه کوه های بالای باجگاه آتیش گرفته و به سرعت داره میسوزه. 

اونور تلفن: کجا؟؟؟ 

اینور تلفن: باجگاه... کوه های بالای باجگاه... 

اونور تلفن: کجا؟؟؟ 

اینور تلفن: عرض کردم کوه های بالای روستای باجگاه... چند کیلومتر بعد از پلیس راه. 

اونور تلفن: کدوم شهرستان؟ 

اینور تلفن: شیراز دیگه جناب... روستای باجگاه... بعد از پلیس راه شیراز به اصفهان... 

اونور تلفن: یه خنده تمسخر آمیز... شاید هم با عصبانیت( شاید فکر کرد سر کارش گذاشتم)... اینجا همدانه عزیز ( تازه اینجا بود که لهجه ترکیش رو احساس کردم...) 

 

بله... چند ثانیه هنگ کردم ... همدان؟ گوشی رو قطع کردم. 

به فرزاد گفتم: چه خر تو خریه میگه اینجا همدانه...! 

فرزاد: اینجا ایرانه عزیزم

 

خلاصه منم چون اونجای خودم به شدت سوخته بود وجدان و... رو بی خیال شدم و رفتم تو کف مملکتمون. چند لحظه بعد خوشحال شدم چون بالاخره یه موضوع نیمچه اجتماعی سیاسی عبرتی واسه وبلاگ متروکم پیدا کردم.  

 

حالا این که چرا اون یارو مسول آتش نشانی خودش زنگ نمیزنه به محیط زیست و هی آدم رو پاس میدند به همدیگه(تو شرایطی که هر ثانیه حیاطیه) و چرا من وصل میشم به همدان و چرا دامنه اون کوه اونجوری آتیش گرفته بود و چرا من ضایع شدم و چرا مرتع سوخت و هیچ کس هیچ غلطی نکرد و تعداد نظرات وبلاگ من کمه و زود به زود نمی نویسم و... چی بگم والا ...

نظرات 20 + ارسال نظر
فرزاد جووووونت دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ب.ظ

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول
جایزه میخوام... ماچ میخوام... جایزه میخوام... ماچ میخوام... جایزه میخوام... ماچ میخوام... جایزه میخوام... ماچ میخوام... جایزه میخوام... ماچ میخوام... جایزه میخوام... ماچ میخوام...

جووووووووون
کلا تو امروز سوزنت گیر میکنه ها
جوووون

فرزاد جوووونت دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ http://cafepechpech.blogsky.com

ببین عزیز دلم مشکل اینجا بود که این شماره ی ۰۹۶۹۶ مربوط به هر شهرستانه و یه شماره ی عمومیه مثل آتش نشانی و ۱۱۰ . شما باید به خط همراه اول شیراز یا شماره های ثابت شیراز تماس میگرفتی تا وصل بشی به محیط زیست شیراز. وقتی شما با ایرانسل تماس میگیری به صورت رندم و شانسی یکی از مراکز وصل میشه. مشکل کار اینجا بود گلم. در ضمن... همچنان اینجا ایرانه!!

نه ... خوب با تلفن همراه که باشی باید وصل بشه به نزدیک ترین مرکز به اون منطقه ای که از اونجا تماس گرفته شده.
یعنی من اگه تو جاده با ایرانسل نازنینم زنگ بزنم به ۱۱۵ بگم تصادف شده وصل میشه به مثلا تبریز؟
من این چیزا حالیم نیست ... اینا تو این مملکت وجدان من رو تحویل نگرفتند

فرزاد جوووونت دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 ب.ظ http://cafepechpech.blogsky.com

هوووی جونم... چه سوزنم گیر کرده باشه چه نکرده باشه من ماچ میخوام هااااا

جووووون چی کارت میشه کرد

فرزاد جوووونت دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ

عزیزم توی جاده برای گزارش تصادف به ۱۱۰ زنگ میزنن. و البته اون هم محل تصادف رو میپرسه و به نزدیک ترین محل به اون منطقه گزارش میده. روال کار اینطوریه داداش. همونطور که گفتم تماس با ایرانسل باعث میشه به صورت رندم وصل بشی!

نمیدونم والا ...
ولی ایرانسل من از همرا اول تو بهتره... بله...

جوووونور دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ http://joooonevar.blogsky.com

سلاملیکم سلاملیکم
قربانتان شویم جناب جووووون خان
مملکت ما اینچنین است دیگر...
بارها پدرام جانمان شماره ی ما را گرفته پزشکی قانونی پاسخگوی وی بوده
----------------------------
فدای مرامتان گردیم جان هر که دوست دارید با ما قهر نکنید که دلمان قدر پوست پیاز نازک است و با اندکی به مهری منفجر شده و به آتش مینشیند و آن وقت است که بار دیگر مجبور میگردید به آتشنشانی زنگ زده و اعلام حریق نمایید...
آن وقت خدا میداند کدام ناکجاآبادی پاسختان را بدهد ودر راستای دیر رسیدن آتشنشان به دل این جانب سبب میگردید آتشفشانی را به نام ترنج بانو در اطلس جهانی به ثبت برسانید...
جناب جوووون الدوله ی گرامی استحضار دارید که اینجانب به درد بی درمان کنکوردادگان مبتلا گشته ام و زمانی اندک وقت ولگردی در وادی نت را داریم
بزرگواری نمایید و مدتی:
((از قصورات ما چشم پوشی کنید باشد که با هم رستگار شویم))
کتاب ترنج بانو...سوره ی جوووونوران...آیه ی ۳

سلامعلیکم سلامعلیکم
قوربون شوما و نظرات گهر بارتون که پس از مدت ها به من حال دادی.

نه قهر که نمیکنم اما خب منم ناراحت شدم دیگه... اگه تو وبلاگ داداش فرزاد جانت نظر دادی باید حد اقل یه شکلک کوچولو هم برای من بزاری

حیف که خیلی خوشگل موشگل و بامزه نوشتی اگه نه... هیچی... در هر حال میبخشیدمت... کلا چاکرتم
این آیه که نازل شد منو دیوونه کرده... برو بشین درست رو بخون که این جور که بوش میاد داری پدر صاحب کنکور رو در میاری.... سنگ دل گفتند شاخ قول کنکور رو بشکونید نگفتند که بابا مامانش رو به عزاش بنشونی که...

نیلوفر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ http://hamechiznevis.blogsky.com

سلام
زیاد تو فکرش نرو مهم نیتت بود!(زیاد دینی خوندم از اول تا اخرش همین بود!!!نیت)
ولی خداییش عجب وجدان بیداری داری باریکلا

سلام و درود بر تو
بله ... من که زنگ زدم و گفتم و غصه هم خوردم و دلم هم برای علف ها سوخت دیگه بقیش باشه با خدا...
بالاترین درصدم تو کنکور دینی بود... خیلی درس خوبیه... میتونی سر کلاس دینی به راحتی بخوابی یا تخمه بشکنیک...

بهارچی دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام
خیلی غم انگیز بود اونم واسه من!!!!!!!
واقعا اینجا ایرانه؟؟!؟؟؟؟؟؟
وقتی دولت مرداش این باشن از زیر دستاشون چه انتظاری میشه داشت
والا این ایرانی که اینا ساختن(برا خودشون البته . ایران مارو که داغون کردن) اگه شما فردا زنگ بزنی بگی مردم دارن تو اتیش میسوزن! میگن: به ما چه با حراست جنهم تماس بگیر همش زیر سر امریکایاست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا تو میخای واسه چارتا بوته و یه مرتع دل بسوزونن؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
اخ !!!!!!!!!!!!!!!چرا انقد رو دل بی صاحاب ما دست میذاری اخه ؟
ولی بازم دم شما گرم!

سلام و درود
بله دیگه... حالا اگه یه روزی یه کاره ای شدی یه فکری به حال این جور چیز ها هم بکن.
نه اینجا همدانه...
قبلا هم گفتم اشکال از خود ما هم هست... اگه همه کارشون رو درست انجام بدند درست میشه... بالایی و پایینی نداره... باید به خودمون مراجعه کنیم
خیلی دلت پره ها...
نه به خدا... فقط میخواستم فرهمنگ سازی کنم... با دل کسی کار ندارم...
چشم شما هم پر فروغ

یه عدد خراب دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://kharaaaab.blogsky.com

سلوم
اوالا مرسی بسیار از لطف پایدار شما
دوما خوب انتظار بیشتر این داری اگه همه چی درست باشه که نمیگن ایران فلانه و ایران بهمانه
انتظاراتی دارای ها؟

سلوم
اولا قوربونت
دوما من کلا انتظاراتم و اعتماد به نفسم و امید به زندگی و همه چیزم بالاست.
حالا اینجا ایرانه یا همدان؟

تلاله سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ

سلام...
بازم به وجدان بیدار شما....حالا به قول فرزاد مشکل از خط بود...اما یه سر برو اداره مالیات ببین چقدر بی نظمی فریاد می زنه...۱ساعت پشت در اتاق یکی از کارمندا بودم که می گفتن نیست.خیر سرش رفته بود ما موریت..همون جا نشستم...اما ۱ساعت بعد دیدم با چشمای خوابالو اومد بیرون...جای چین های پیرهنش رو صورتش مونده بود...دلم می خواست کیفم رو بکوبم تو سرش....حالا تا آخرش برو...

سلام
من خودم زیاد میخوابم اما وجدانم خوابش نمیبره...شاید...
اه .... خوب میزدی.. جون خودم کاملا از این کارت حمایت میکردم... سری بعدی بزنش...تازه شما هم که زنی و اگر هم میزدیش کسی کاریت نداشت... دوتا جیغ میزدی و حسابی میشستیش... ما آقایون بدبخت اگر هم بخوایم از این اقدامات اکشن انجام بدیم امکانش که خودمون حسابی کتک بخوریم زیاده... تجربه دارم

تلاله سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ق.ظ

راستی امروز عصر می رم حافظیه...بیا...

راستی امروز عصر میرم حافظیه که نشد حرف...
کجا؟ کی؟
دمت گرم... منتظرم... اطلاع بده

پرستو سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ http://www.parast00k.blogsky.com

سلام آقای جووووووووووون
توام یه انتظاراتی داریها. اینا از خداشونه، بهشون زنگ میزنی میان بنزین میریزن تو آتیشه تا قشنگ تر بسوزه و کلا بی آب و علف بشه، بعد رووش ساختمون بسازان عزیزم.

سلام بر بانو پرستو بانو
نه دیگه به اون فضاحتی که شما میگید هم که نیست. یه کارایی میکنند.
اما خب قبول دارم که خیلی داغون هستند.

سجاد... سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://cafepechpech2.blogsky.com

هر کس به طریقی دل ما میشکند

بیگانه جدا دوست جدا میشکند

بیگانه اگر میشکند حرفی نیست

من در عجبم٬ دوست چرا میشکند؟!

بشکن بشکنه... بشکن... من نمیشکنم... تو بشکن

بهارچی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

مردم بدبخت دلشون به اون بالاییا خوشه
اگه قراره خودشون به داد خودشون برسن پس بی زحمت به اون بالاییاهم بگید بیان بشین سرجاشون!!!
البته اینم قبول دارم که خودمون یه کم مشکل داریما!!!!!!!

درست میگی . اما باید همه با هم درست بشند... حالا بالایی ها یه کم بیشتر
والا من با بالایی ها ارتباطی ندارم... خودت بهشون بگو...
بیشتر از یه کم مشکل داریم اما میشه حلش کرد

بهارچی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ق.ظ

باشه من بهشون میگم!!!!!!!!!۱
امیدوارم زودتر حل بشه!

موفق باشید

اعمت چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ http://manbato.blogsky.com

سلام
چرا
اخه استاد چرا
منم نمیدونم ولی میدونم اینجا ایران است
خودتم کهشاهد ماجرا بودی...

سلام و هزاران درود بر رفیق شفیق و وبلاگ دار شده خودمون
خیلی مشرف و منور فرمودی عمت جان
منم میگم که... چرا؟...واقعا چرا؟...
اینجا همدانه بچه... میفهمی؟همدانه...
خودتی ... شیرازی...

ستایش چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

این جا هم که مثل خطتتته....

سلام
یعنی چی مثل خطمه؟
درست نفهمیدم منظورت چیه؟

نیلوفر پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ http://hamechiznevis.blogsky.com

سلام.
ببخشید دیگه!نمی تونم بیام ولی بی سلام برم حتا اگه چیزی برای گفتن نداشته باشم!!!

سلام بر مشتری گرام و همیشه حاضر خودم
احوالاتت چه طوره؟ سلامت سلامتی میاره پس سلامت باشی
خیلی خوشحالم میکنی که میای و همین جوری ساده و راحت نظر میدی. دلگرم میشم که بنویسم.
شاد باشی دوست من

پرستو پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://www.parast00k.blogsky.com

سلام بر آقای جوووووون
ممنون بابت اونهمه محبتت.
منظورم از کنکور مزخرف کنکور فوق پژوهش هنر بود.
در ضمن من خودم آب معدنی خنک برده بودم منتهی از اونجا که محل برگزاری کنکور کیلومترها با خونمون فاصله داشت و بنده در زیر آفتاب شدید مجبور به طی این مسافت بودم، اب معدنی تو دانشگاه به دمای جوش رسیده بود

سلام بر پرستو بانوووووو
وظیفه بود و البته حرف دل
اوووووووووو یعنی هنر مندی...؟؟؟

فدای سرت... خودت به دمای جوش نرسی...///

پرستو پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ

اون شعر و نوشتم چون این چند روزه بارها و بارها برلام ثابت شده دوستم...

نمیدونی که چه اتفاقاتی افتاد و اون چعرت چه کرد با من ...
همینطور میومد تو ذهنم و تکرار میشد و بهش فکر میکردم و ....

امید وارم هیچ وقت اسیر اون طنابه نشی و تا دنیا برات دنیاست سادگی و یک رنگی و خوبی ببینی

ستایش جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ق.ظ http://khatkhati89.blogsky

واه مگه چیز پیچیدگی گفتم که نفهمیدی ..
....

نمیدونم والا ... شاید مغز من خیلی کوچولو و ناتوان باشه
بی خی خی.... خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد